اول:
اولش راحت دراز کشیدم و نگاه میکردم.
وسطش نیمخیز بودم و مضطرب.
از اواسط به بعد: «فکر کنم بهترین خدمت به کشور دور انداختن کسانی است که توسعه و سرمایهداری و رفاه اقتصادی غربی را دوست دارند و برایش برنامهریزی میکنند.»
اقتصاد غربی ظلم وحشتناکی است. راحت مردم را دور میزنند و دست رنجشان را میدزدند و آخرش هم دست مردم به هیچ جا بند نیست. حالا باز ما در راس کسی را با حکم حکومتی داریم که از لحاظ فکری و عملی باید ضد این مناسبات و حقخوریها باشد و هست. اما ایشان هم اگر نیروهای عملیاتی کشور خدایی نکرده دنبال اندیشه غربی بروند زبانم لال کار قلیلی از ایشان برمیآید و ما هم جلوی پای سرمایهداران قربانی میشویم.
دوم:
قبلا وقتی میگفتند کسی از بانکها به ریاست بانک مرکزی و فلان نهاد اقتصادی رسیده است، خوشحال میشدم. چون به هر حال فکر میکردم تجربه دارد و میداند مشکلات مردم چیست و رفعشان میکند. ولی الآن به نظرم این کار فاجعه است. هرکس گوشه چشمی به اقتصاد غربی دارد یک نامرد بالقوه است.
واقعا مستند تکاندهندهای است. آنها آخر راهی قرار دارند که بعضی با دلیلهای دلفریب میخواهند واردش شویم.
سوم:
خدایا به داد مردم جهان برس؛ واماندهاند در این سیستم لیبرالمسلک و خودخواه.
.
۳۰ بهمن ۹۴ ، ۲۲:۲۸
۰ نظر